آخیییییشششش...................!

تصمیم گرفته ام که خوب باشم .................

 دوست دارم خوب باشم از ته ته ته وجودم .

.

تصمیم گرفته ام هر هفته یه تماسی با زن عموی مریضم بگیرم و حالشو بپرسم ...... برای اینکه چند ماهه بخاطر بیماریش تو یه اتاق از خونشون داره زندگی میکنه و اجازه نداره بیرون بیاد ..... زنگ بزنم و حالشو بپرسم شاید دلش گرفته باشه ....

.

.

میخوام هر هفته یه زنگی به زن دایی کوروش بزنم و کلی باهاشون حال و احوال کنم ......... به دایی و زن دایی که بچه هاشون ایران نیستن و تنهایی شاید دلتنگ باشن .... شاید دلشون یه تلفن بخواد که حالشونو بپرسه ........ حتی میخوام به کوروش بگم ماهی یه بار بریم یه سری بهشون بزنیم ...... به جای اینکه منتظر عید باشیم.

.

.

میخوام هر بار که میریم خونه بابای کوروش کلی بشینم پیش بابا بزرگش و باهاش گپ بزنم تا حوصلش باز بشه ....... حتی اگه از آدمایی که تو خاطراتش ازشون میگه هیچ کدومو نشناسم و بعضی حرفاشو متوجه نشم یا بعضی حرفاش ناراحتم کنه .....

میخوام به جای تماشای سریال دیلا خانوم  بشینم کنار بابا حسین و زل بزنم تو چشماش تا هر چقدر دوست داره تعریف کنه ....... شاید حوصلش سر رفته باشه از همش نشستن و نشستن و زل زدن به در و دیوار.

.

میخوام دیگه وقتی میرم خونه بابا اینا خجالت نکشم و بپرم بغل بابا و بوسش کنم .................

.

.

خیلی تصمیما دارم ....

.

.

.

میخوام خوب باشم ........ خوب اینجوری ......... 

.

نه بخاطر بهشت و جهنم

.

نه بخاطر اینکه بین بقیه عزیز شم

.

.

.

میخوام وقتی لحظه آخر زندگیم رسید ....... وقتی تمام لحظات زندگیم از جلوی چشمم رد میشد ...... لبخند بزنم و بگم .... آخییییشششش .......



نظرات 5 + ارسال نظر

سلام

از شما دعوت میکنم لیستی از کتابهای پیشنهادی خودتان را در وبلاگ تان بگذارید و لینک آن مطلب را در وبلاگم بگذارید تا به اسم وبلاگ خودتان در وبلاگ "کتب پیشنهادی به انتخاب وبلاگ نویس‌ها" منتشر شود

برای اطلاعات بیشتر به این وبلاگ مراجعه نمایید

با آرزوی موفقیت و سلامتی

جودی آبوت با موهای مشکی پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:42 ب.ظ http://judy-Abbott.blogsky.com

تصمیم فوق العاده خوبیه اگه فوق العاده بهش پایبند بمونی.
بعضیا هستن همین تصمیم خوبا رو هم به ذهنشون نمیاد چه برسه عمل کنن.. ااااافرین

آوا جمعه 1 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:37 ب.ظ

هلیا جانم..چه فکرای خوب خوبی
باید منم بشینم فکرکنم....فکر
کنم و دنبال اهرم واستارت و
انگیزه نباشم.....باید ببینم
می تونم حتی بهش فکر
کنم تــــازمانی که بشه
بهش عمل کنم........
پستت خیلی انرژی
مثبت داشت.......
ممنونم............
یاحق...

sanjaghak دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:28 ب.ظ http://www.sanjaghak2011.blogfa.com

سلام دوست من
تصمیم بزرگ و خوبی گرفتی و امیدوارم همه مون یه روزی از یه جایی و از یه حدی این تصمیم زیبا رو بگیریم و بریم واسه خوب بودن و خوب شدن تلاش خودمون رو انجام بدیم و اونموقعه که بعد یه مدت تموم ما و ایران خوب میشه و عرق ملی همه برمی گرده و همه به ایران و ایرانی خواهیم اندیشید ....
این خصلت تموم آدمای قصهئ های قدیمی تو خاطرات پدر و مادر بزرگهاست و اونا اون موقع اینطوری خوب و بی ریا زندگی می کردن و چه خوب بودن و خوب زیستن و عمرشون هم این مطلب رو تایید می کنه....
ببخشید اولین باره خدمت می رسم و همون سری اول هم کلی پر چونگی کردم و لذا عذرخواهم....

بهاره دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:43 ب.ظ

آفرین. من باید ازت یاد بگیرم.
راستی معلوم نشد کی براتون میوه و چیزای دیگه میذاشت پشت در؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد