.......................!

سلام زن عمو ی عزیزم ................

دیشب  تو راه برگشتن از خونه شما ............

هانا شیطونی میکرد ..

و من مجبور شدم برم با هانا صندلی عقب ماشین بشینم ...

و از پنجره بیرون رو تماشا کنم ....

و هیچی نبینم .

.

.

.

دیشب تو راه برگشتن از خونه شما ....

تصویر توی دراز کشیده رو تخت سفید بیمارستانی کنار سالن ... روبروی تلویزیون جلوی چشمم بود .

و تصویر صورت رنگ پریده پریسا ...

و چشمای پف کرده پروانه ...

و ریشای سفید شده عمو .

.

.

ولی تنها چیزی که صورتم رو خیس خیس کرده بود ....

تصویر پسر کوچکت بود که گوشه اتاقش داشت از روی کتاب دیکته مینوشت ....

.

.

خوب شو زن عمو .... مبارزه کن .

اگه خوب نشی .... مهدی 7 ساله باید از این به بعد همه دیکته هاشو خودش از روی کتاب بنویسه ...............