.......................!

سلام زن عمو ی عزیزم ................

دیشب  تو راه برگشتن از خونه شما ............

هانا شیطونی میکرد ..

و من مجبور شدم برم با هانا صندلی عقب ماشین بشینم ...

و از پنجره بیرون رو تماشا کنم ....

و هیچی نبینم .

.

.

.

دیشب تو راه برگشتن از خونه شما ....

تصویر توی دراز کشیده رو تخت سفید بیمارستانی کنار سالن ... روبروی تلویزیون جلوی چشمم بود .

و تصویر صورت رنگ پریده پریسا ...

و چشمای پف کرده پروانه ...

و ریشای سفید شده عمو .

.

.

ولی تنها چیزی که صورتم رو خیس خیس کرده بود ....

تصویر پسر کوچکت بود که گوشه اتاقش داشت از روی کتاب دیکته مینوشت ....

.

.

خوب شو زن عمو .... مبارزه کن .

اگه خوب نشی .... مهدی 7 ساله باید از این به بعد همه دیکته هاشو خودش از روی کتاب بنویسه ...............

نظرات 7 + ارسال نظر
هاله جمعه 8 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 12:08 ب.ظ

منم همه املا هاى عمرمو از رو کتاب نوشتم ، که هنوزم اسم دیکته شب که میاد دلم مى گیره ..مدرسه تموم شد ولى به همه بچه هایى که مامانشون بهشون دیکته میگه حسودى مى کنم

طـ ـودی جمعه 8 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 11:22 ب.ظ

ایشالله زودتر حالشون خوب بشه و برگردند خونه

افروز شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 08:13 ق.ظ

خدا ایشالا بهشون سلامتی بده

دل آرام شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 09:23 ق.ظ http://delaramam.blogsky.com

الهی که زودتر خوب بشن

هاله بانو یکشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 12:52 ق.ظ http://halehsaadeghi.blogsky.com

ایشالله زودتر حالشون خوب بشه

بهاره جمعه 15 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 11:10 ب.ظ http://myyass.blogsky.com

واسه سلامتی شون دعا می کنم.

خورشید چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 09:15 ب.ظ

یا من اسمه دواء..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد