هنوز..............................!

از اون روزها خیلی میگذره ....................

از روزهای شیرین و سخت و دلچسب و پراز دلهره قبل از ازدواج .

از روزهای عجیب غریب آشنایی که به نظرم به کل زندگی میارزه .

روزهایی که صبح تا شب و شب تا صبحت یه رنگ و بوی دیگه داره و دیدن یه خط نوشته و یه پیامک و حتی یه تک زنگ از طرف اون ....... یه شوقی تو دل آدم میاره که شاید بهترین هدیه ها و سورپرایز ها دیگه هیچوقت تو زندگی این حس رو بهت نده.

.

.

ازاون روزا خیلی میگذره .....................

روزایی که انقدر معتاد گرفتن دست یه نفر بشی که اگه دستشو نگیری انگار توان راه رفتن نداری تو خیابون .

روزایی که هر چی از لحظه دیدنش و شنیدن صداش بیشتر میگذره خمیده تر و ساکت تر و کسل تر میشی .

.

.

از اون روزا خیلی میگذره ..................

و این جریان زندگی مثل یه رود ازخیلی پستی و بلندیا گذشته ............ از خیلی دره ها و کوه ها رد شده ...... تو تابستونای گرم جوشیده و تو روزای سرد زمستون یخ بسته ......

خیلی روزهای هیجان انگیز و کسل کننده رو گذرونده .......

.

.

از اون روزا خیلی گذشته ..............

ولی امروز بعد از گذشت خیلی سال شاید 6 سال ................ شاید 12 سال

هنوز دلم برای دستات تنگه .

هنوز مستقیم نگاه کردن تو چشمات برام سخته .

هنوز هرچی از لحظه خداحافظی صبح میگذره تا عصر که دوباره ببینمت ... هی خمیده تر و کسل تر وداغون ترمیشم .

هنوز خیلی چیزا همون جوریه و خیلی چیزا بهتر از قبله .

اگه اون روزا دلم میخواست کنارم باشی ................... امروز به بودنت اعتیاد پیدا کردم ............. و ترک این اعتیاد از من یه دیوونه میسازه.

.

.

.

دلم برای دستات تنگه ................. خیلی تنگ .

26 امت مبارک عمو جون