دوشنبه ها ...................
همین روز معمولی وسط هفته ..
همین روزی که تکلیفت با خودت روشن نیست که سرحال باشی که اول هفتس یا خسته باشی که آخر هفتس .
ناراحت باشی که تازه اول هفتس یا شاد باشی که آخ جون آخر هفته و استراحت و دور همی و ....
کلا دوشنبه معمولی ترین روز هفتس .
ولی ....... دیگه دوشنبه ها خیلی برام دوست داشتنی شدن .
دوشنبه های دوست داشتنی بخاطر 90 عزیز و عادل جان .
نه که بشینم پای 90 .... کلا تو این همه سال که پخش میشه برنامش همیشه درحالی که به یه کاری میرسیدم به صدای 90 هم گوش میدادم و گهگاهی یه نیم نظری هم بهش مینداختم .
ولی امان ازین یه مدت اخیر ......
دوشنبه ها اخر شب یعنی دعوای کوروش و هانا سر کارتون یا 90
کوروش بنده خدا که هفته ای یه بار یه برنامه میخواد ببینه و اصلا ندیدین 90 براش تعریف نشده است.
هانا هم که یه بچه 2 ساله است که منطق و اینا نمیفهمه و میگه کارتوووووووووووووون .
رختخواب خانم هم که دقیقا جلوی تلویزیونه .
.
.
خلاصه چن تا 90 آخر قبل تعطیلی لیگ برنامه ای داشتیم ما.
اولش که جنگ و دعوا سر کارتون یا 90 . بعدش هم با غرغر خوابیدن هانا و با موبایل 90 دیدن کوروش و غرغر فردا صبحش که خوابیدین جلوی تلویزیون و من مجبور شدم صداشو کم کنم و نتونستم صدای عادل جان روبشنوم.
.
.
ولی دیشب .....
قبل شروع 90 رفتم تو اتاق و رو تخت دراز کشیدم ....... کتاب کافه پیانو رو باز کردم و ...... هانا هم که پیگیر تمام کارهای من هست ....
مامان کجایییی ؟
مامان چرا اینجاییییی؟
مامان داری چیکار میکنیییی ؟
و چند دقیقه بعد من و هانا با یه کیف پر از کتاب داستان روی تخت تو اتاق سرد زیر لحاف دراز کشیده بودیم و .... من براش کتاب میخوندم .... اون برام کتاب میخوند و وسط کتابا خوابمون برد .
صبح که بیدار شدم انقدرررررر حس خوبی داشتم که الا ن دارم فکر میکنم هر هفته دوشنبه همین کارو بکنم .
دوشنبه شبای مادر و دختری .
دوشنبه شبای پر از حرفای خصوصی و دخترونه .....
دوشنبه شبای پر از راز و داستان .
دوشنبه شبای عزییییییز.