پوستتو بی خیال...... به فکر چشمات باش ....................!

دیروز موقع برگشتن از باشگاه رفتم مغازه سر خیابون تا ماهی بخرم برای شب. 

۳ سالی هست که گوشت و مرغ و ماهی رو ازین مغازه میخرم . 

فروشنده ماهی رو برداشت و داشت خردش میکرد و منم داشتم به میگوها نگاه میکردم که یه دفعه آقای فروشنده پرسید: ..............................! 

آقای فروشنده : میگم واسه جوش صورت کِرِم خوبی هست؟ 

من : !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

ـــ : میخوام پوستم جوون تر بشه . کرمی هست ؟ 

من ( با اخم) : بله حتما هست . 

ـــ : این کرما یی که ماهواره تبلیغ میکنه واقعا تاثیر داره ؟ 

من : نمیدونم فکر نمیکنم. 

ـــ : جدیدا هی صورتم جوش میزنه . شما میگی چیکار کنم ؟  

دیگه کفرم در اومده بود .   

به من چه ربطی داره صورتت جوش زده ؟ بی ادب  

   

داشتم تو دلم بهش بدو بیراه میگفتم که دوباره شروع کرد: 

ـــ : به نظرتون کرم خوب برای جای جوشای صورتم میتونم پیداکنم؟ بعد صورتشو آورد جلو تا من بهتر بتونم جوشاشو ببینم!

من: من چه بدونم آقا از داروخانه بپرسید.  

ـــ : مگه شما تو داروخانه روبرو کار نمیکنید ؟ 

من: نخیر آقا . 

ـــ ‌خواهرتونه ؟ 

من:نخیر   

و یک ساعت مراسم معذرت خواهی که من شما رو با خانومی که تو داروخانه روبرو کار میکنه اشتباه گرفتم . 

شب نتونستم یه لقمه ازون ماهی بخورم . 

چون هر بار که میدیدمش هم یاد جوشای صورت آقای فروشنده می افتادم . هم خندم میگرفت از فکری که پیش خودم کرده بودم.

توفیق اجباری ................!

بعد از ۶ ماه کار مداوم تو محل کار جدیدم که از لحظه لحظه کارم لذت میبردم .................... 

از امروز تا ............... معلوم نیست کی........  

به شغل شریف بیکاری اشتغال دارم .  

و بعد از ۶ سال صبح بیدار شدن و سرکار رفتن  

امروز صبح هیچ برنامه ای نداشتم .  

پس :  

۱) بیدار شدن ساعت ۸ صبح  

۲) ۳ ساعت تمیز کردن خونه و انجام کارهایی که چندماه بود فرصت انجامشو نداشتم.  

۳) ۲ساعت تمرین ویولن  

۴) .................... بیکاری 

۵) بیکاری ............... 

 

۶) امروز عصر حتما برای ثبت نام دریک باشگاه ورزشی اقدام به عمل می آید 

 

 نتیجه گیری : 

بیکاری حس  وحشتناکیه.