تو که باشی ........!

شب یلدا بود ..... و عید قربان .....

دو تا از دوستام از شب قبلش اومده بودن خونمون برای کمک. 

خیلییی کار مونده بود .... تا ۱۱ شب بیرون بودیم برای کفش و لباس و سفره و ..... 

اومدیم خونه .... شام املت خوردیم . تا ۳ صبح ما اتاق درست کردیم و تو با مجید پلی استیشن بازی کردی .... 

بعد تو رفتی و ما هر کدوم یه طرف سفره خوابیدیم ..... 

واییی که اتاق چقدر سرد بود ...... تازه از حموم اومده بودم و بخاری اتاق رو هم برداشته بودیم .

فرداش ...... من کنار تو با لباس عروس ..... سر سفره عقد. ..... 

.

.

این نهمین یلداست بعد از اون شب ...... 

ودیگه هیچ یلدایی اونقدر سرد نبوده ..... 

اصلا تو که باشی ...... هیچ یلدایی سرد نیست .