خانم همکار زن خوشبختی ست .
۳۸ ساله است و خیلی سال پیش با همسرش که ۱۵ سال ازخودش بزرگتره ازدواج کرده .
خودش میگه همسرش خیلی مرد خوبیه . حتما هست که حمایتش کرده بعد از ازدواج شروع به درس خواندن کنه و دانشگاه بره و مدرک بگیره و الان کارمند بشه و ................ بخواد تو کنکور ارشد امسال شرکت کنه .
خانم همکار زن خوشبختی ست .
این قسمت از خوشبختی ش همون چیزیه که من آرزوش رو دارم .
۲ تا دختر دبیرستانی داره . خودش میگه هرهفته با دختر ها می ریم استخر . هفته ای سه بار سه تایی میریم کلاس زبان . فکرشو بکن یه خونه که توش یه مادر جوون باشه با دو تا دختر دبیرستانی ............ خونه تمیز ... همه چی باسلیقه چیده شده ............ همش بزن و برقص و بگو وبخند.................. اینا رو خودش میگه .
خانم همکار زن خوشبختی ست .
یک ماه آخر تابستان رو مرخصی گرفت و رفتن سفر ...... یک ماه ایران گردی کردن .
ولی ..................
خانم همکار ......... این خوشبختی زده زیر دلش .
میخواد دوباره بچه دار بشه . میره دکتر تغذیه که بارژیم غذایی پسر دار بشه .
میخواد وقتی میتونه شبا راحت بخوابه و صبح زودبا انرژی بیاد سرکار ........ شبا با صدای نق نق بچش بیدار بشه و صبح خسته و کسل بمونه خونه .
میخواد وقتی تو سن ۴۵ سالگی دختراش رفتن دانشگاه و مسئولیتش کم شده نگران مدرسه رفتن یه پسر بچه باشه که تازه وقت شروع شیطونیاشه ویه پدرومادر جوون لازم داره نه یه مامان ۴۵ ساله و یه بابای۶۰ ساله .
میخواد وقتی دختراش عروسی میکنن و میتونه دوباره باشوهرش تنها بشه مثل روزای اول زندگیشون ........... به جای اینکه برن بگردن و کیف دنیا رو بکنن ........ حرص و جوش دوران بلوغ یه پسر نوجوون رو بخورن .
خانم همکار زن خوشبختی بود. ..............
خانم همکار میخواد آتیش بزنه به همه خوشبختی که من آرزوشو دارم .
خانم همکار کبریت بدم؟
.