باهات قهرم راضیه .........................!

دیشب داشتم توکارتونای کتابای قدیمی دنبال یه کتاب میگشتم که یه کیف پر از خاطرات دانشگاه پیدا کردم .کلی عکس ...........  

چقدر کیف داد. چقدر یاد اون روزا کردم و چقدر دلم واسه دوستام تنگ شد. 

بهترین دوران زندگی من سال آخر دانشگاه تو شمال بود  

روزهایی که بعد از گذشت ۵ سال هنوزم  یا یادآوریشون میخندم ، بغض میکنم ، شاد میشم و دلم میگیره  .......................... 

به خاطر همین حسای خوبه که تصمیم گرفتم بیشتر از اون روزا بنویسم و از دوستای خویم .  

s. سارا . عاطفه . فروغ . طیبه .الهام و................ 

خلاصه دیشب تو این فکرا خوابیدم  

خواب دیدم.......... 

 خواب راضیه رو     

 تنها کسی تو این دنیا که باهاش قهرم . 

از بچه های خوابگاه

 بدون اینکه دوست داشته باشم مجبور شدم اولین پست مربوط به دانشگاه رو در مورد اون بنویسم  

راضیه            واسه چی دیشب اومدی تو خوابم  ؟  اومدی منت کشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

ولی من هر چی سعی میکنم نمیتونم باهات آشتی کنم. 

سعی میکنم یادت نیافتم .  

دوست ندارم به این فکر کنم که تو اون سر دنیا و من این سر دنیا با هم قهریم .    

وقتی بهت فکر میکنم یاد روزای خوبمون هم میافتم و این اذیتم میکنه.

 

اصلا یادت هست که من و تو سر چی باهم دعوامون شد ؟ 

سر چی با هم قهر کردیم راضیه؟  

من خوب یادمه که چرا نتونستم ببخشمت  

 چرا یه بحث بی ارزش باعث شد دیگه باهات حرف نزنم  

دلیلش خودت بودی راضیه خانوم  

 دلیلش اون خاطراتی بود که با  آب و تاب با اون لهجه قشنگ شیرازیت برام تعریف میکردی 

یادته راضیه ؟  

یادته از داداشت برام گفتی؟  اسمش ابی بود نه؟

یادته جریان دوست دختر داداش ابی رو   

یادته که پول تلفن خونتون زیاد اومده بود داداشت گیر داده یود که بیخیال، من پولشو میدم  

یادته دست باباتو گرفتی به زور بردی مخابرات پرینت تلفنو گرفتی تا ثابت کنی ابی دوست دختر داره ؟ 

یادته که نصفه شب فهمیده بودی که دادش ابی داره با یه دختر بنده خدا تلفنی حرف میزنه ؟ 

یادته که رفتی صداشو ضبط کردی ؟ 

یادته بابای پیرتو بردی دم درخونه دختره که تازه فامیل زن داداش بزرگتم بود 

بابای دختره گفته بود که نه اشتباه میکنین دختر من اهل این حرفا نیست  

صدای ضبط شده رو گذاشتی که چی ؟ 

که آبروی پیر مرد بد بختو جلو بابات ببری ؟ 

که آبروی اون دختر طفلی رو جلو باباش ببری؟ 

یادته گفتی اومدین خونه ابی داشت گریه میکرد؟ 

یادته بین داداش بزرگتو زنشم اختلاف افتاد ؟ 

یادته که با مارپل بازیات نذاشتی ابی و اون دختره به هم برسن؟ 

آحه به تو چه ربطی داشت؟ 

تویی که تو ۹تا بچه آخری بودی و میگفتی خواهر برادرات از پول توجیبی گرفته تا هر زهرماری که لازم داشتی برات کم نذاشتن؟ واسه انقدر بدجنس بودی؟

یادته میگفتی سر اینکه باید برا اسم بچه تازه به دنیا اومده دادشت  تو نظر بدی دعو اراه انداختی ؟ 

و هزار تا خاطره یکی بدتر از اون یکی  

با چه افتخاریم تعریف میکردیشون........... 

 

 

آخه من چرا باید سر اون موضوع مسخره باتو قهر کنم ؟  

من باهات قهرم راضیه خانوووم  چون .................... 

دلیلشو نمیدونم.

شاید این جوری دارم انتقام دوست دختر ابی رو ازت میگیرم  

شاید دارم انتقام ابی بیچاره رو میگیرم  . یا انتقام غرور شکسته بابای اون دختره رو  

به هر حال راضیه خانوووم قهر قهر تاروز قیامت . 

لطفا دیگه هم تو خواب من نیا  ............... دوست قدیمی من. 

 

 

پی نوشت: 

۱ـ برای من قهر بودن خیلی کار سختیه  

۲ـ  امیدوارم که با نوشتش بتونم فراموشش کنم. 

 

نظرات 23 + ارسال نظر
ظریفه دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ق.ظ http://corocodile.blogsky.com

عجب رفیقی داشتینا
به من سر بزنی خوشحال میشم

کورش تمدن دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:58 ق.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلااام
یه بار هم من اول نشم چه عیبی داره؟
هلیا جان واقعا قشنگ نوشتی حست رو
منکه میشناسمت میدونم اصلا کینه ای نیستی و همین الان هم باهاش قهر نیستی
امیدوارم الان دوستتون به صراط مسقیم وارد شده باشه

منم امیدوارم
ایشالا یا به راه راست هدایت شده باشه
یا خدا به داد شو هرش برسه

سیروس دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:23 ق.ظ http://www.khozaebal.persianblog.ir

من شخصا همیشه دوست داشتم خواهر داشته باشما
اما این بنده خددا بیشتر شبیه مادر ناصرالدین شاه بود تا آبجی!

آبجی نداشته باشی خیلی بهتره تا یه آبجی مثل اون داشته باشی
یه لحظه خودتو بذار جای ابی

خدیجه زائر دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:21 ق.ظ http://480209.persianblog.ir

سلام.......من همیشه می خونمت....

سلام
مرسیییییییییییییییی

آناهیتا دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:50 ق.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

سلام هلیا جون
وقتی میگی قهر بودن برای من خیلی سخته با تمام وجود درکت می کنم.چون برای خودم هم یک امر محاله ولی چه کنم که با بعضی ها نمیشه رفیق موند.یعنی اگه رفیق باشی یه جورایی شخصیت خودت رو زیر سوال بردی.منم رفیق ۶ ساله ای داشتم که سال آخر دانشگاه متوجه شدم با هزار و شونصد مدل پسر در ارتباط! خیلی سخت بود هلیا.داغون شدم.رفیق من یک دختر بی تعهد هر جایی!!!!امیدوارم الان دست از کارهاش برداشته باشه ولی من قهرم تا قیامت......
ازش نوشتم و آروم شدم و فراموش کردم.الان انگار یه قصه بوده اون همه استرس و عذاب!!!

منم از وقتی این پست رو نوشتم دیگه بهش فکر نمیکنم
واقعا مفید بود

عاطفه دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ق.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

حالم بد شد از این راضیه.. حق داری هلیا.. باهاش قهر باش.. دختره ی دو به هم زن! مطمئنم یه جا جوابشو میگیره.. بد جور میگیره.. که دیگه دیر شده برای جبران.. برای بازگشت.. وای خدا! چقدر یه آدم میتونه سنگدل باشه!
خدا نکنه ما یه روز اینجوری بشیم..

خیلی بد ه که این اخلاقش باعث میشد اون یکی دو تا خوبی هم که داشت دیده نشه

ترنج دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ب.ظ http://toranj62.persianblog.ir/

این دیگه چی بوده بیچاره اون ابی و دوست دخترش من اگه بودم اونقدر میزدمش تا دق دلمو سرش خالی کنم
معلومه که توی زندگی خوش نمیبینه اما امیدوارم حداقل از کاراش پشیمون باشه و دیگه تکرارشون نکنه

منم اگه جای ابی بودم .......... یه جور دیگه برخورد میکردم.
ولی اون ته تغاری بود و خواهر برادراش جرات نداشتن بهش چپ نگاه کنن.

پاتینا دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:36 ب.ظ http://patina.ir

سلام هلیا جونم
چقدر خوبه که نوشتی تا خالی شی تا آروم شی
یه همچین ادمی خیلی ارزش نداره که بخواد ذهن پاک هلیای نازنینمو درگیر کنه
ولی خوب کردی نوشتی قربونت برم
حالا برای همیشه فراموش شد

آره واقعا فراموش شد
کاش زودتر این کارو میکردم

بهنام سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ب.ظ http://www.delnevesht2010.blogfa.com

سلام هلیا خانوم خوب هستین؟
ببخشید یه سوالی که ایجادشد اینه که این راضیه که شما باهاش قهر بودین آدم بود؟؟؟ این واقعآ واسم سوال شده ها!!!!!


باور کنین بعضی وقتا خودمونم شک میکردیم که آدم باشه

چای داغ چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:36 ب.ظ http://chayeda.blogfa.com

یعنی واقعا منظورت چیه از اینکه اسم همه رو گفتی جز من
حقته همون راضو بیاد به خوابت با اون شخصیت خانوادگیش قول میدم تا حالا لابد ترشیده یا طلاق گرفته یاد اون روز تو مرداب انزلی بخیر واقعا چرا راضو رو با خودمون برده بودیم ؟
آله یعنی واقعا بهاره از من بهتره

۱- عزیزم مگه میشه اسم تو رو نکم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پس این s کیه بجز تو ........... گفتم چون وبلاگ داری اسمتو لو ندم .
2- خداییش چرا اونروز راضیه رو با خودمون بردیم انزلی ؟ هر جا بود همه چی زهر مار میشد
3- من کی گفتم کی از کی بهتره؟ جیگر منی شما

چای داغ چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ب.ظ http://chayeda.blogfa.com

یکم دیگه فک کن آله یعنی واقعا بهاره از من بهتره
میخوای منم برات لقمه بگیرم ؟

از بهاره به چای داغ جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:38 ب.ظ http://myyass.blogsky.com

حسود هرگز نیاسود
عزیزم هلیا خیلی مهربونه واسه همه دوستاش یه جای مخصوص تو قلب طلاییش داره.
میگم.....بد نمیشه واسه منم لقمه بیاری

ایییییییییییییییی بابا
من متعلق به شمام
نمونه ای از یک انسان جو گیر

چای داغ شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:01 ق.ظ

ببین آله یه چی به این بهاره بگو ها به من میگه حسود.اصلا اول من بودم بعد بهاره اومد اصلا میدونی من میریم ساندویچی میزنم واسه همه لقمه میگیرم اصلا باید یه پست انحصاری واسه من بذاری

خداییش تو با اون دستخط محشرت آخرشم باید یه ساندویجی رستورانی چیزی بزنی
خودم میشم مشتری همیشگیت
جدا بعضی وقتا دلم برای دست پختت تنگ میشه

پاتینا شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:03 ق.ظ http://patina.ir

سلام عسلم
قربون اون دل شما برم من

اخیشششششششششششش
بالاخره نوشتی

افروز شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:13 ب.ظ http://apoji.persianblog.ir

هلیا جون سلام خداییش دیگه کاری نمونده بود بکنه راضیه جون؟ولی شما ببخش

سعی میکنم

مهسا شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:48 ب.ظ http://negarenebahar.blogfa.com

سلام.
نمیدونم این اسم راضیه چه خواسیتی داره که روی هر کی میذارن طرف یذره بدجنس و خرده شیشه دار از آب در میاد.
شاید بگین خرافاتی شدم ولی بنظر من اسم روی آدم اثر میذاره و اسم راضیه آدم رو بدجنس و دو به هم زن میکنه.همیشه فکر میکردم شایدم از شانس من اینجوری شده که هرچی راضیه دیدم اینجوری بودن اما با خوندن پست شما نظریم بیشتر به اثبات رسید برام.
در هر صورت امیدوارم اگه راضیه خانمی این نظر رو خوند بهش برنخوره!!!!
خاطرات دانشکده و دبیرستان بهترین خاطرات آدم هستن. منتظر پیگیری ادامه ی این خاطراتتون هستم.
تا درودی دیگر بدرود

جالب بود
حسی که شما نسبت به آدمایی با اسم راضیه داری من به آدمای متولد آذر ماه دارم
هیچ وقت آبم باهاشون تو یه جوب نمیره

پاتینا شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:38 ب.ظ http://patina.ir

دوستت دارم هلیا حونم
دل منم برات تنگیده عزیزم
من برگشتم
تو کجایی؟

همینجا عزیزم

پاتینا دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:18 ق.ظ http://patina.ir

سلام هلیا
آخ جون من متولد آذر نیستم
متولد تیرم
آبت با من تو یه جوب میره؟

معلوم بود که متولد آذر نیستی

سپیده سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ق.ظ http://setaresepideashk.persianblog.ir

عجب هااااا حق داشتی عزیزم منهم بودم نمیتونستم با یه همچین ادمی دوستی داشته باشم اما بهتر اسم قهر روش نذاری چون اذیتت میکنه فراموشش کن و برای ارامش روحش دعا کن

عبدالکوروش جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:00 ب.ظ http://www.potk.blogfa.com

پشت هر عددی رازی نهفته هست.
100 همیشه عدد محبوبی بوده.
صدهه ازاین 100 ها داشته باشی دوست خوبم.

عبدالکوروش جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:04 ب.ظ http://www.potk.blogfa.com

پشت هر عددی رازی نهفته هست.
100 همیشه عدد محبوبی بوده.
صدهه ازاین 100 ها داشته باشی دوست خوبم.

مرسی
به نظرم ۱۰۰ عدد پیروزیه

عبدالکوروش جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:10 ب.ظ

ای بابا دو بار اومد.

درخندک شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ب.ظ http://hamid337. blogfa.com

سلام کجائی؟

اومدم از شما خدا حافظی کنم!!!!![گل][بدرود]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد