یه کتابی خونده بودم خیلی سال پیش ....... قهرمان داستان یه زنی بود ، خیلی قوی .... تو اوج مشکلات و سختی های میخندید .... عادی زندگی میکرد و خونسرد بود.
حتی روزی که خبردار شد مادرش تو یه شهر دیگه مرده ...... یه کم فکر کرد .... درو باز کرد .... رفت تو مزرعه و شروع کرد به کار.
.
.
رمز این استقامتش این بود که وقتی یه اتفاق بدی میافتاد به خودش میگفت : "بعدا بهش فکر میکنم "
همین ..........
و من یه مدته که این کارو میکنم . یه مدته که وقتی ناراحتم ، فکرم مشغوله و..... راه حلی و چاره ای برای مشکلم ندارم فقط میگم که ...."بعدا دربارش تصمیم میگیرم"
روش فوق العاده ایه ...... فقط یه مشکلی هست ...
تمام مدتی که دارم اون مساله رو به بعد موکول میکنم ....... ظاهرم عادی و خوبه و حتی یه کم سرحال تر از همیشه.
ولی دچار یه حالت تهوع و حس خفگی میشم.
بعضی وقتا دلم میخواد که یا همه اون ناراحتیا رو بالا بیارم ....... یا همه اونا منو خفه کنن.
درست مثل امشب . . . .
سلام
منم یه مدت اینجور بودم و میگفتم بعدا ولی یهو بعدا کلی احضاریه و اخطاریه و کسر حقوق و.... بدبختی دیگه رو سرم آوار شد.
امیدوارم هماره تندرست و بی دغدغه باشید.
سلام
خیلیا مثل شمان
منم اینجوریم
حقیقتش اینه که ما اصلا نمیتونیم فکر کردن به مشکلمون رو به بعدا موکول کنیم
شاید در ظاهر بتونیم این کار رو انجام بدیم ولی در تمام این مدت همیشه اون مشکل ته ته ذهنمون هست و حالمون رو بد میکنه
من که اینجوریم
به نظرم راه فراری جز حل کردنشون وجود نداره متاسفانه...
لعنت بهشون...
منم مثل تو هستم. تا یه مسئله رو حل نکنم دست از سرم برنمیداره... یعنی حتی یه لحظه هم نمیتونم به بعد موکولش کنم... همینجور مغزم درگیرش میمونه....
دوست عزیزم خدا نکنه که تو ناراحتی داشته باشی
یاد اسکارلت افتادم که هر وقت یه چیزی گیج اش می کرد میگفت : فردا درباره اش فکر می کنم.
به نظر من با این جمله می تونیم به خودمون آرامش بدیم و نیروی لازم برای حل مسئله مون رو پیدا کنیم. واقعا هم بهش فکر نکنیم
دلم می خواد اسمشو بذارم : فرصت شهامت