شکوفه های کوچولوی یخی................!

با صدای کورش از خواب بیدار میشم ..............!

یه لحظه میای اینجا؟

از روی تخت بلد میشم و میرم تو سالن . .....

گلو درد دارم ..... انگار سرما خوردم.

کورش ایستاده کنار پنجره ... میرم کنارش .

میگه : ببین ...

با ناباوری تمام میبینم که داره برف میاد .

ذوق میکنم . خیلی زیاد .

به کورش میگم خوش به حالت داری میری بیرون......

میخنده....!

صدای بسته شدن در که میاد میرم یه قرص سرما خوردگی و یه لیمو شیرین میخورم و برمی گردم تو اتاق خواب....

تو تاریکی اتاق برق چشمای تورو میبینم.

دراز میکشم کنارت..

بیدار شدی مامانی؟

زل زدی تو چشمام.

بغلت میکنم و لحاف رو میکشم رو دو تاییمون.

داره برف میاداا .... اصلا تو میدونی برف چیه مامانی؟

همینجوری نگاه میکنی

خدا وقتی خیلی خیلی آدما رو دوست داره براشون از آسمون شوکوفه های کوچولوی یخی میفرسته .

به اونا میگن برف.

برف رودوست داشته باش مامان . هر بار که برف میاد حتما خدا رو شکر کن .

چشمات داره بسته میشه .

من هم گیج خوابم .................

چشمامو میبندم و به این فکر میکنم که خوش به حال خودم که نرفتم بیرون......

نظرات 4 + ارسال نظر
joseph پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:00 ب.ظ http://hamik.blogsky.com

سلام
بدون شک خیلی زیبا می نویسید
اولین برف زمستونیتون مبارک
خوشحال میشم به مطالبم سری بزنید و گره ی سوالاتم را باز کنید .
منتظر حضورتون هستم

دل آرام پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:07 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

ای جانم که از همین حالا مهربونی رو به هانا کوچولو یاد میدی. بهش یاد میدی که برای برف هم باید شاکر بود.
برف نو مبارک

آوا پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:48 ب.ظ

روییدن شکوفه های برفی بر
تن عریان درختان به خواب
رفته مبارک..............
خدایی ازپشت شیشه
تماشاکردن خعـــــلی
حال میده............
یاحق...

رضوان جمعه 15 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:30 ق.ظ

سلام
هلیاجان چرا یه عکس از شکوفه کوچولوت نمیذاری؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد