دیشب ................ نزدیک ساعت ۱۱.
وقتی من و کوروش توی رستوران نشسته بودیم ....... تو داشتی توی خیابون راه میرفتی غریبه.
ما داشتیم حرف میزدیم و میخندیدیم .............. آره میخندیدیم . درست وقتی که داشتیم به رفتار خنده دار گارسون عجولی که موقع آوردن غذای من پاش گیر کرد به شلنگ وسط حیاط و ۲تا از بال کبابی ها افتاد توی باغچه میخندیدیم......... تو داشتی به برنامه هات برای فردا فکر میکردی غریبه.
وغذای ما تمام شد و سوار ماشین شدیم تا برگردیم خونه . تو خواستی از خیابون رد بشی گمونم غریبه ولی حال رفتن تا پل عابرو نداشتی .
وقتی تو ماشین داشتم از درخت شاتوت توی حیاط اداره تعریف میکردم .......... تو حواست به خیابون نبود و یه پراید و ............... و برای تو همه چیز تمام شد غریبه .
چند دقیقه بعد ما از کنارت رد شدیم ..............
پراید با شیشه ترک خورده و راننده عصبی که داشت با یه نفر درباره بیمه ماشینش صحبت میکرد.
راننده جوون آمبولانس که داشت با پلیس صحبت میکرد.
و شلوغی مردمی که دورت جمع شده بودند و تو.....................
تو و پول خورد های لعنتی دورو برت و دستت که ............ بگذریم غریبه.
از صبح به یادتم و نمیدونم این فاتحه ای که الان برات خوندم چندمین فاتحه ای بود که از دیشب خوندم.
اینا رو نوشتم که اینو بهت بگم غریبه :
دیشب وسط خنده و جشن و شام حرف و ................... بد جوری حالمو گرفتی غریبه .
ولی یادم آوردی که شاید همین امروز ازین طرف خیابون راه بیافتم و به اون طرفش نرسم .
یه خبر خوب غریبه :
من از دیشب آدم بهتری شدم ........
واینو مدیون توام غریبه.
تو خیلی خوش شانسی غریبه
کاش مرگ من هم برای یه نفر تاثیر خوب داشته باشه
سلام
عزیزم منم اون تصویر از تو ذهنم پاک نمیشه
خیلی عجیب توصیفش کردی
زندگی روزمره پره از این تداخل شادی ها و غم ها
درباره چندخط آخرت هم باید بگم راست میگی؟من متوجه تغییری نشدما
سلام هلیا بانو
صحنه دردناکیه ،کاش همه ماها با دیدن این صحنه ها بتونیم آدمای بهتری بشیم و این بهتر بودن دووم بیاره
خدا اون غریبه رو بیامرزه
در مورد جمله آخر کورش خان هلیا بانوی مارو اذیت نکنین اینقد
:(
چی بگم هلیا
خیلی خوب نوشتی
برای چنین پستی اینهمه خوب نوشتن تلخی رو بیشتر میکنه
کاش مرگ ها برای ما تگرگ بود..تگرگی که بشکنه سکوت و رخوت بد بودنمون رو..کاش
کاش تو روزای دیگه ای این پست روخونده بودم
یکی از تاثیر گذارترین پستهایی بود که ازت خوندم
و چه آرزوی قشنگی
کاش رفتن ما هم برای دیگران تاثیر مثبت داشته باشه
و باعث بشه ادمهای بهتری بشن
خیلی قشنگ و تاثیر گذار بود هلیا جون .اتفاقا چند شب پیش من هم سر فاز با چنین صحنه ای برخورد کردم ،ناراحت کننده و تکان دهنده اما اجتناب ناپذیر
سلام هلیا جان
صحنه تلخی رو که با همچین قلم قشنگی توصیف کردی یه بار تجربه کردم اونم تو اتوبانی که به سمت دانشگاه می رفتم
واقعا تا چند روز تو حال خودم نبودم
جمله آخرت هم فوق العاده بود
کمتر پیش میاد کسیبا مرگش تاثیر مثبت بذاره و چقدر خوشبخته اون شخص .
عجیب نوشته بودی هلیا ...
کسیبا = کسی با
چه تلخ و غمگین
مرسی به خاطر این پست تاثیرگذار کاش این حس بهتر شدن بیشتر باهامون بمونه
عمر دست خداست غریبه
پراید وسیله ست غریبه!
مثل همیشه پستت خیلی قشنگ بود فقط یه کم زیاد از کلمه ی غریبه استفاده کردی توش! (نمیدونم چرا میام اینجا حس منتقد ادبی بودن بهم دست میده!)
چی بگم خب؟!
از یه گورکن میپرسن تو این همه سال که گور می کنی عجایبی هم دیدی؟؟
میگه: عجیبتر ازین ندیدم که این همه سال برای این همه آدم گور کندم ولی هنوز باور ندارم که یه روزی خودم باید این تو بخوابم
حکایت ما آدماست.. آدم نمیشیم!!
دقیقا همینطوره آدم از یک ثانیه بعدش هم خبر نداره ..
من این حس تورو موقع مرگ یکی از دوستای وبلاگی داشتم وقتی روز قبلش واسم کامنت گذاشته بودو و فرداش دیگه نبود...
:(
هلیای گلممممممم یییییییی نهایت به شما و کوروش خان تبریک میگم
بهترین آرزها رو براتون دارم
باور نمی کنی چقدر خوشحالم
بازم صمیمانه تبریک می گم
عزیزم خیلی مراقب خودت و دخملی باش
سلام
شنیدن خبرای خوش تو این روزای بدخبری ... مث رسیدن به هوای تازه بعد از یه مدت طولانی زیر آب موندنه ...
مبارک باشه هلیا بانو ... مواظب خودتون و گل قشنگتون باشین ...
jaye ghaashnge dastan inekek shoma dame behtari shodi.......
مبارکه
خیلی خوشحالم که مامان شدی ولی دوست داشتم خودت بهم بگی ...
مراقب خودت خیلی خیلی باش