مقصر ....................!

 سکانس اول: 

نسرین روی صندلی سالن انتظار درمانگاه نشسته بود تا پسر ۴ سالشو واکسن بزنه 

 صدای عق زدن های دختر جوان رااز اتاق اورژانش میشنیدوگریه های مادرش راکه پشت در اتاق ایستاد بودو میگفت : "آخه اون پسر ارزشش رو داره  ؟" میدید.

شستشوی معده دختر که تموم شد نسرین به داخل  اتاق رفت و کنار تخت دختر ایستاد . 

دختر خواب بود و سرم به دستش . از تابلوی بالای سرش فهمید که اسمش رعناست.

نسرین آروم  گفت : 

من را ببین ............... من را خوب ببین ................ من آینده توام..........  

وقتی از اتاق بیرون میرفت شنید که دختر در  جوابش گفت: ما فرق میکنیم ....  

 

 سکانس دوم: 

رعنا در راهروی دادگاه نشسته بود  کنار دختری که داشت فرمی را پر میکرد . 

علت را پرسید  

_ پدرم موافق ازدواجم با پسر مورد علاقه ام نیست. 

میخوام حق ازدواج بدون اجازه پدررو بگیرم . من دیگه سنم قانونیه ، 18 سالمه.  

رعنا گفت: من را ببین .................. من را خوب ببین ............. من آینده توام.

دختر گفت : ما فرق میکنیم . علی عاشق منه . 

و رعنا فکر کرد  

فکر کرد به اینکه  چقدر ۵سال پیش عاشق حمید بوده  

وقتی پدرش را بخاطر حمید ترک کرد هنوز عاشق بود  

وقتی اجاره خانه شان عقب افتاد باز عاشق بود 

وقتی برای زایمان دخترش به ارزانترین بیمارستان رفت هنوز عاشق بود  

وقتی تمام طلاهایش را فروخت عاشق بود 

ولی وقتی حمید از زور بیکاری و بی پولی شیشه کشید دیگر عاشقش نبود  

وقتی ازش کتک خورد دیگه عاشقش نبود 

الان فقط یه آدم پشیمون بود .  

   

  

1 :تو این هفته خبر طلاق دو تا عزیز رو شنیدم  و شدیدا دنبال مقصر میگردم 

2:کاش میشد به عقب برگشت 

3:بسیار ناراحتم 

نظرات 11 + ارسال نظر
کورش تمدن دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:47 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

عزیزم فکر نکنم بشه مقصر رو پیدا کرد
چون همه مقصرن
هرکی به یه اندازه ای
بیشتر از همه خود دحتر و پسر
عیبه ما اینه که همه چیز رو باید خودمون تجربه کنیم

راست میگی عزیزم
بدیش اینه که نتیجه این تجربه یه زندگی تباه شدس

افروز سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:08 ق.ظ http://apoji.persianblog.ir

سلام هلیا جون چه پست تلخی یکم با پستهای شیرین دیگه ات فرق داشت این وقتها مقصر هیچ کس نیست حتی همون مردی که شیشه می کشید هم مقصر نیست باور کن مقصر تضادهای این دنیاست و عکس العمل ما در مقابلش
دیدن جدایی دو نفر خیلی سخته اما گاهی بهترین راهه

دقیقا نظر منم همینه
منم چون هیچ کس رو مقصر نمیدونم کلافه شدم
موافقم که حتی اونی که شیشه کشیده مقصر نیست
مرسی عزیزم

patina سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ب.ظ http://patina.ir

سلام هلیای عزیزم
با وجود این اتفاقات بد بازم امیدوارم خوب باشی
واقعا با کوروش موافقم ما همیشه دوست داریم خودمون تجربه کنیم
حالا شاید اگه واسه تجربمون حداقل یه معیارایی داشته باشیم اینطور نشه
نمیدونم این وسط مقصر کیه
شاید پدر و مادران که نتونستن معیارای درست رو با دوستی و محبت یاد بچه هاشون بدن
نمیدونم شایدم دادن و بچه ها نپذیرفتن
حالا ناراحت نباش گلم

فکر کنم همه پدر و مادرا اینا رو به بچه ها شون میگن . ولی به قول شما نوع گفتنشون خیلی مهمه .
مرسی عزیزم
قربونت

patina چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:29 ب.ظ http://patina.ir

سلام هلیا جون
مرسی از لطفت

اجازه بلینکمت؟

خوشحال میشم عزیزم

مانلی چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:17 ب.ظ http://www.manelii.blogsky.com

طلاق ؟
ولی اگه باعث خوشبختیشون بشه نباید غصه بخوری ...

امیدوارم که اینجوری باشه

مهربان پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 ق.ظ http://www.mehrabanam.blogsky.com

می گن عاشقا نمی تونن درست تصمیم بگیرن
ولی من قبول ندارم
آدم باید اول از همه عاشق خودش باشه
به فکر خودش باشه
که می تونه با هر شرایطی خودشو وفق بده
.....هرچند اون موقع کی می دونه آینده اش اینقدر سیاهه...

خودم هم نفهمیدم چی گفتم

میدونی مهربان
وقتی این آدما رو میبینم به این فکر میکنم که پس چرا ما اینجوری رفتار نکردیم
مگه ما عاشق نبودیم؟ ولی هیچوقت نذاشتیم باعث شه حقایقو نبینیم .
انقدر صبر کردیم که همه چی به موقع و تو بهترین شرایط انجام شه.

مهربان پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:07 ق.ظ http://www.mehrabanam.blogsky.com

ای بابا
دموکراسی
می بینم که تائید رو برداشتی ...

پاتینا یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ب.ظ http://patina.ir

سلام عزیز دلم
خوشگل خانوم عسلم
اصلا شما حقته اول باشی؟
من کیم جای شما رو بگیرم جیگر؟

ترنج دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ق.ظ http://toranj62.persianblog.ir/

همیشه توی هر رابطه هر دو نفر مقصرن نمیتونی بگی صد در صد یکیشون کوتاهی کرده عزیزم

سپیده دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:52 ب.ظ http://setaresepideashk.persianblog.ir

دیدن حقایق یک چیز و پذیرفتن اش یک چیز دیگه ... گاهی میبینیم باور داریم اما نمی خواهیم بپذیریم و این میشه که تموم راههای بن بستی رو که دیگرون رفتن رو میریم و پشیمون بر میگردیم و دیگه سرزنش و افسوس و پیدا شدن مقصر هیچ دردی رو دوا نمیکنه ...

دوست داشتم این پست رو ... از جنس ناب حقیقت بود ... ممنون هلیای عزیز

آرمین جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ب.ظ http://www.musicarmin.blogfa.com

سلام هلیا جون خوبی؟؟؟؟؟؟؟

آخی منم از این حمالیا زیاد کردم اما همیشه تصادف میکرد

هلیا دوست دارم بیشتر بهتون آشنا بشم
به وبلاگ منم سر بزنید

با عکسهای یادگاری در همایش ها و کنسرت هایی که برگزار کردم به روزم تشریف بیارید

www.musicarmin.blogfa.com

مرسی
حتما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد